مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

عشق مامان و بابا

کلاغ پر 24 ...از کرم تا پروانه

1393/4/10 1:50
نویسنده : مامان و بابا
938 بازدید
اشتراک گذاری

اوایل اردیبهشت بود که بهم از موسسه بویی زنگ زدن،راستش دیگه فراموششون کرده بودم حدود یک سال و نیم پیش در طرح این موسسه ثبت نام کرده بودم.خلاصه جناب رستمی قرار پست بسته رو باهام هماهنگ کردن و منخوشحالاز اینکه تو اون تاریخ تهران هستم و میتونم بسته رو تحویل بگیرم....

حالا محتویات بسته چی بود؟کرم درسته کرم ابریشم که قرار بود من و دخترم بهشون رسیدگی کنیم تا بزرگ بشن و بتونن پیله ببندن و بعد از اون تبدیل به پروانه بشن و...

ازدیدن بسته ای که حاوی 18 تا کرم ابریشم بود مبینا شگفت زده شده بود ولی اصلا کرم ها رو لمس نکرد،من هم که از هرجنبنده ای به غیر از انسان ترس دارم نمیتونستم خودم و راضی کنم که به کرم ها دست بزنم ولی بخاطردخترم به ترسم غلبه کردم و با کرم ها ارتباط فیزیکی برقرار کردم تا اینکه کم کم مبینا هم اومد و کرم ها رو نوازش کرد، کارمون فقط این بود که مرتب برگ های توت تازه از درخت میچیدیم و روزی چندین بار این برگ ها رو به کرم ها میدادیم و چه رشد سریع و شگفت انگیزی داشتن صدای خش خش خوردن برگ ها قشنگترین صدایی بود که شب ها سرگرممنون میکرد،کار دیگهای که باید میکردیم روزی یک مرتبه کرم ها رو جابه جا میکردم و فضولات زیرشون رو تمیز میکردم سبز

بعد از یک هفته ما برگشتیم شیراز و کلی برگ هم چیدیدم برای مسیر برگشت و چند روزیهم تو شیراز با برگ های تازه و آبدار ازشون پذیرایی کردیم تا اینکه یک روز دیدم یکی از کرم ها در گوشه ی جعبه مشغول تار تنیدن شده سریع یک شونه تخم مرغ داخل جعبه گذاشتم و منتظر شدیم تا بقیه کرم ها هم به تدریج برای خودشون تار تنیدن و رفتن تو پیله بعد از حدود ده روز اولین پروانه ی ما بدنیا اومد که دختر هم بود و بعد از دو روز دومین پروانه که پسر بود هم دیده به جهان گشود و بلافاصله شروع به جفت گیری و تخم ریزی کردن و جالب اینجاست که بعد از چند روز کرم های کوچولو که از مورچه هم کوچیکتر بودن از تخم ها بیرون اومدن که جای شگفتی فراوون داشت

تو عکسها پروسه تبدیل شدن کرم به پروانه نشون داده شده

حسادت دخترم به دوستی این دو تا بخت برگشته

با انگشت رو کمرشون فشار می اورد تا از هم جداشون کنهچشمک

پسندها (9)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان آنیسا
11 تیر 93 0:17
آخی چه تجربه بامزه ای چقدر قشنگ
مامان و بابا
پاسخ
خیلی حتما شما هم امتحان کنید
لیلا مامان پرنیان
12 تیر 93 22:48
جالب بود خیلی اتفاقا ما که بچه بودیم ، خونه مادربزرگم همیشه بساط کرم ابریشم به راه بود نخش رو میریسیدن ولی من فقط اتاقایه بزرگی که کلی پیله پهن بود یادمه خیلی خوب بود اگه بتونم منم این کارو برایه پرنیان میکنم
مامان و بابا
پاسخ
وااااای خوش بحالت چه هیجان انگیز...پس کلی میتونی از خانواده ات راهنمایی بخوای
مامان فتانه
14 تیر 93 0:16
واییییییییییییی چه جالب من که اصلا نمیتونمممممممممم اییییییییییییییییییی
شادی
22 تیر 93 0:30
خیلیییییی جالب بود. بعدش چی میشه؟؟؟ منظورم اینه چکارشون میکنین؟
مامان و بابا
پاسخ
اول اینکه تو هر مرحله اش هیجان جدیدی و ادم تجربه میکنه....من برای رشد شناختی مبینا و درگیر کردنش تو کار گروهی و برانگیختن حس مسئولیت پذیریش خیلی دوست داشتم که این پروسه رو انجام بدیم...بعدش هم این موسسه یه کار هدف دار انجام میده برای ادم های محتاج به این صورت که شما پیله هاتون رو به نزدیک ترین سرای محله میدید و اونها با پولی که از این پیله ها بدست میاد برای خانم های سرپرست خانوار دستگاه ریسندگی ابریشم میخرن تا منبع درامدی بشه برای اون ها از هرجنبه ای که نگاه کنی خیلی خوبه
مامانی(برای دخترم زهرا)
14 آبان 93 20:42
سلام واقعا جالب بود
مامان و بابا
پاسخ
سلام خوشحالم