کلاغ پر 14
از اونجایی که من دو هفته ای به کل دسترسی به نت نداشتم و یک ماهی بود که سرعتم به شدت کم شده بود نتونستم بازیهامون و در قالب عکس اینجا بگذارم،این پست و پست بعدی مخصوص بازی های تابستان ما هست.
از قبل از دو سالگی دخترم چند باری با مبینا کلاژ درست کرده بودیم در ابتدا من یک سری عکس میبریدم و دخترم با چسب زدن به پشتشون اونها رو روی برگه میچسبوند. یکی از کلاژهایی که با هم درست کردیم به این صورت بود که من اعضاء صورت و براش میکشیدم و با قیچی میبریدم و مبینا بایداونها رو رو صورت ادمکی که من رو کاغذ براش کشیده بودم پیاده میکرد لازم به ذکرهست که در این بازی نباید به کودک گفت که چرا چشم و جای دهان گذاشتی یا...چون عکس العملهای والدین در ایجاد و تقویت اعتماد بنفس کودکان نقش مهمی داره،پس تو بازیهامون باید به این نکته توجه داشته باشیم.
این عکسها مربوط به بار سومی هست که من و دخترم کلاژ ادمک و درست کردیم،شما در ابتدا نباید انتظار یه کار بدون نقص رو از کودکتون داشته باشید.کاش عکسهای مبینا رو روی هاردم داشتم تا عکس اولین کاردستی ادمکمون و براتون میگذاشتم.
و حالا شروع بازی:در ابتدا من اینها رو که از شب قبل بریده بودم و در اختیار دخترم قرار دادم و ازش پرسیدم بنظرت اینها چی هستن؟ دخترم با استفاده از قوه تخیل خودش جوابهایی بهم داد
و بعد من این رو در اختیارش قرار دادم و بهش گفتم بیا اینها رو سرجاشون بچسبونیم
در نگاه اول بنظرم اومد چشم ها رو خیلی پایین چسبونده ولی هیچ نگفتم،به هر حال کاردستی خودشه و هرجور که دلش بخواد میتونه اونا رو بچسبونه
اونقدر سریع میچسبوندکه لنز دوربین من قادر به شکار لحظه نمیشد
و کلاه
و حالا دست ها و پاها،در ابتدا یکی از دست ها رو برعکس چسبوند ولی بلافاصله خودش اون رو اصلاح کرد
نوبت به موها رسید،اول دخترم به شیوه ی کاغذ های رنگی یک به یک کامواها رو چسب میزد و تلاش میکرد که اونها رو روی مقوا بچسبونه ولی کامواها به دستش میچسبید بخاطر همین ازش سوال کردم که بنظرت باید چیکار کنیم؟!بیا دنبال یه راه چاره باشیم و بعد از کمی فرجه جهت فکر کردن دخترم بهش پیشنهاد دادم که فکر میکنی اگر ما چسب و به مقوا بزنیم و موها رو روش بگذاریم بهتر نیست؟و مبینا با خوشحالی پذیرفت و دست بکار شد
یکم خورده ی کاغذ رنگی برای جیبهاش و یه چندتا دونه پم پم برای گردن بند آدمکمون
و به پیشنهاد مبینا یه شاخه گل در کنار آدمک
و حالا این هم نتیجه کار که دخترم با خوشحالی رو هوا گرفت و چندتا دور پیروزی دورتا دور اتاقش زد