کنار بابا در نوروز 92
از عید امسال بگم که بابا تمام تلاشش رو کرد تا عید 92 به دختراش خوش بگذره(منظورم من و تو هست)هر روز صبح درکنار هم بازی میکردیم و عصر یا مهمونی بودیم یا پارک.در کل عید بیادموندنی ای روداشتیم،درسته پروژه از شیر گرفتنت هرسه مون رو خیلی اذیت کرد ولی به هرحال مرحله ای بود که باید پشت سرمی گذاشتیم.
*همین جا از فرصت استفاده میکنم و از همسر عزیزم بخاطر تمام کمک ها و حمایت هاش* *تشکرمیکنم که اگر نبود در کنار فشار روحی نمیتونستم از پس این امر بربیام*
در طول روز هروقت بابا رو میدیدی انگشتش و میگرفتی و میبردی تواتاقت تا باهات بازی کنه،نتیجه بازی های عیدتون هم این بود که 4 تا از اشکال هندسی و کلی رنگ و یادگرفتی
مربع ،دایره ،مثلث ،قلب ،لوزی
سفید که اولین رنگی بود یادگرفتی سبز آبی زرد نارنجی
کلی هم کلمه های جدید میگی که اگر بخوام همشون رو بنویسم باید یه روز تمام به ذهنم فشار بیارم ولی ازبین همه ی اینها من عاشق لوبیلا گفتنت هستم،یعنی لوبیا
*مبینا جان تا به امروز21 ماه و 25 روز داری*