مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

عشق مامان و بابا

کلاغ پر 6

رو انگشت هاتون شکلک بکشید و بااون دقایق شادی با بچه ها داشته باشید. بازی با گیره و پر و خالی کردن اون از ظرف در دار،هم می تونیدمفهوم پر و خالی رو به بچهها یاد بدید و هم می تونید توانایی هماهنگی چشم و مغز رو با قطار کردن و ساختن شکل های مختلف رو زمین بالا ببرید.بهاین صورتکه یه برگه بردارید و روش یهخط مستقیم بکشید و از کودک خودتون بخواید که گیره ها رو رو خط براتون بچینه.همچنین شمارش رو با بچه ها تمرین کنید و بعد ازاونها بخواید بشمرن و دونه دونه ظرف رو پر کنن. بازی با سایه برای بچه ها خیلی لذت بخشه،اگر با مبینا یک ساعت هم سایه بازی کنم اصلا خسته نمیشه.میتونه سایه با نور خورشید که از پنجره اتاقتون مهمون خونتونه باشه یا سایه ای که لام...
12 آذر 1391

کلاغ پر 3 و 4 و 5

خیلی وقته از بازی هایی که باهم میکنیم برات ننوشتم،آخه مگه بازی میگذاره مامان دو دقیقه بیکار بشه. یه بازی ای که با دخترم تجربه اش کردیم خمیر بازی بود،چون هنوز احتمال این رو میدم که دست یا خمیر رو به دهانش ببره خودم این خمیر رو درست کردم که اتفاقا وقت زیادی هم نبرد و برخلاف ذهنیتم خیلی هم خوب در اومد،یه مقدار از خمیر رو جدا کردم و بهش آب لبو زدم(چون دخترم داره  رنگ ها رو یاد میگیره من ترجیح میدم که هر هفته با یه رنگ باهم بازی کنیم) لمس خمیر در ابتدا براش جالب بود و خیلی با احتیاط باهاش بازی میکرد،تا زمانی که من بهش گفتم مامی میتونی فشارش بدی ببینیم چه اتفاقی میافته،اون موقع بود که کلی از له کردن خمیر لذت برد،طبق معمول من گذاشتم اول خو...
28 آبان 1391

کلاغ پر 1

امروز بعد از مدت ها تصمیم گرفتم که بازی هایی که من و مبینا تو خونه انجام میدیم رو اینجا بنویسم.روزهای من سراسر جنب و جوش و بازی با مبینا و رسیدگی به کارهای خونه هست البته اگر مبینا بگذاره، بخاطر همین کمتر وقت میکنم که تو وبلاگش بنویسم،بیشتر پستهای وبلاگش هم بخاطر نبود وقت بدون عکس هست.ولی ازامروز تصمیم گرفتم که بیشتر روزانه های خودم و دخترم رو بنویسم. چند روز پیش تصمیم گرفتم با مبینا آرد بازی کنم.اولش که بهش گفتم مبینا بیا بریم بازی یه راست رفت تو اتاقش و منتظرم شد تا برم پیشش که دید نه مثل اینکه این بار بازی تو آشپزخونه هست و دنبال من اومد،یه سینی و یه ظرف آرد و یه قاشق و یه چای صاف کن و یه مسواک وسایل اولیه ی بازی ما بود،تا وسایل رو جلوش...
16 شهريور 1391

کلاغ پر 2

حدود یک ماه پیش تو اوج گرمای مردادماه تصمیم گرفتم که با دخترم تو بالکن آب بازی کنم و در کنارش هم چند تا نکته ی فیزیکی به دخترم یاد بدم(بالاخره این تحصیلاتمون باید یه جایی به درد بخوره ) این شد که مواد لازم رو تهیه کردم و وقتی مبینا از خواب میان روزش بیدار شد با هم راهی بالکن شدیم. مواد لازم:سینی/یک ظرف بزرگ و چند ظرف کوچک/یک ملاقه و چندتا قاشق در سایزهای مختلف/یک عدد شکوفه ی گیلاس که تازه از خواب بیدار شده از اونجایی که دخترم عاشق آبه تا سینی رو گذاشتم جلوش شیرجه زد به سمت ظرف پراز آب و با ملاقه شروع کرد آب بیرون پاشیدن و بعد تصمیم گرفت که باملاقه آب ها رو داخل ظرف های دیگه بریزه،من همیشه چند دقیقه ی اول بازی رو می گذارم خود مبینا بدون ت...
16 شهريور 1391