اولین خوابی که دخترم برام تعریف کرد
صبح ساعت شش و نیم بود که من و بیدار کردی و خودت و تو بغلم جا کردی و گفتی مامان خواب دیدم دایناسور داره من و میخوره و تند تند شروع به تعریف کردن کردی اما از اونجایی که من گبج خواب بودم فقط همین قسمتشو یادم مونده و در جواب سوالت که چرا دایناسور داشت من و میخورد؟من هم شروع کردم به گفتن یک سری حرف ها که اصلا یادم نیست که چی میگفتم و هردومون به خواب رفتیم وقتی که از خواب بیدار شدیم ازت پرسیدم خواب چی دیده بودی؟گفتی یه دایناسور داشت من گاز میگرفت ولی درد نداشت،اون روز که شهاب الدین من و گاز گرفت دردش بیشتر بود ،بعد من به دایناسور گفتم که پام و نخور بیا دستم و بخور...پرسیدم دایناسوره چه رنگی بود؟ گفتی وایت،قیافشم شبیه دایناسور تو کارتونم بود
و این شد اولین خوابی که برام تعریف کردی
*دخترم تا به امروز سه سال و 16 روزت هست*
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی