روز علی اصغر
مامان جان ما الان تو ماه محرم هستیم ماهی که امام حسین برای آگاهی ما مسلمون ها جان خودش و خوانواده اش رو تو خطر انداخت،امروز هم روز طفل شش ماهه امام حسین هست،حتما تو این زمان که داری این پست رو میخونی دیگه میدونی که سپاه یزید آب رو بر امام حسین و یارانشون بستن و امام حسین و یارانشون با لب تشنه شهید شدن از جمله علی اصغر. امام حسین برای اینکه نشون بده که چقدر یزیدیان سنگ دل هستن،طفل خودش رو بالا گرفت و گفت حداقل به این طفل شیرخوار رحم کنید ولی چیزی که عاید علی اصغر شد یه تیر 3 شاخه بود که گلوی علی اصغر رو پاره کرد.
امروز باهمدیگه رفتیم به مصلا تا به علی اصغر بگیم که ما همیشه به یاد تو و امام حسین هستیم.می دونی مامانی تو الان پنج ماه و نیم ات هست یعنی تقریبا هم سن علی اصغر هستی،وقتی امروز تو این مراسم شرکت کردم خیلی بیشتر از هر سال دیگه ای خودم رو به رباب خاتون،مادر علی اصغر نزدیکتر حس کردم،وقتی که فکرش رومی کنم یه مادری لبای تشنه ی شیرخوارش رو می بینه و شیر نداره به بچه اش بده دلم کباب می شد،وقتی که تو گرسنه میشی تا نزدیک سینه ام می برمت سریع شروع به خوردن می کنی،تو اون لحظه می گم فدای دخترم بشم که گرسنه اش شده بود و پیش خودم می گم کاش قبل از تو می تونستم بفهمم که گرسنه ای و زودتر بهت شیر بدم،حالا فکرش رو بکن که رباب چه حالی داشت اون روز و بدتر از اون حال امام حسین که به رباب گفته بود علی اصغر رو می برم سیراب می کنم ولی بعد با جسم پراز خون علی اصغر برگشت.
امروز و امسال تازه تونستم درک کنم،چون خودم یه شیرخواری دارم که بیشتر از جونم دوسش دارم،حتی نمی تونستم یه لحظه خودم رو جای رباب تصور کنم،حتی یه لحظه...