مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

عشق مامان و بابا

جشن دندونی

1390/10/19 0:18
نویسنده : مامان و بابا
2,805 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 90/10/16 مامان جون برات جشن دندونی گرفتن و همه ی فامیل رو دعوت کردن.

بابایی روز پنج شنبه من و تو رو برد خونه مامان جون تا به مامان جون برای تدارک جشن کمک کنیم وقتی درخونه باز شد دیدم مامان جون چه کردهخونه رو تزئین کرده بودن با کلی بادکنک های خوشگل،من که سوپرایز شدم، عصر خاله جون هم اومد، ولی مامان جون همه ی کارها رو کرده بودن و کاری نبود که ما انجام بدیم،من یه کوچولو استرس داشتم چون این اولین جشن دختر نازم بود. صبح روز جمعه زود ازخواب بیدار شدیم و بردمت حموم و طبق روال همیشه وقتی از حموم می یای غش می کنی،داشتم نهارت رو می دادم که با دهان پر از غذا خوابت برد،کلی دایی و خاله رو خندوندی،یه کم آب بهت دادم که غذا از دهنت پاک بشه و بردمت تو اتاق خوابوندمت ولی خیلی زود بیدار شدی، قرار بود مهمان ها ساعت 3 بیان،من هم کلی سعی کردم که قبل از اومدن مهمان ها بخوابونمت ولی سعی ام بی فایده بود، خلاصه اینکه با اومدن مهمون ها شما خوابیدی و همه منتظر شدن که شما بیدار بشی،یک ساعتی گذشت،دیدم که بیدارنشدی،خودم اومدم با نوازش و ماساژ که خیلی دوست داری بیدارت کردم و بردمت تو جمع مهمان ها و باهمون نگاه متعجب و خوابالو ازت عکس گرفتم ،بعد هم گیفت های مهمون ها رو با هم دادیم و کادو ها رو باکمک سارینا کوچولو (بعد که بزرگ شدی با سارینا آشنامیشی)باز کردیم و بعدهم مراسم آش خورون شروع شد. من که تا حالا به جز فرنی و حریره بهت هیچی نداده بودم با اصرار فامیل بهت یه کوچولو از آب آش دندونی دادم، اونقدر خوشت اومده بود که تا یکم قاشق رو دیر میگذاشتم دهنت هی با دست و پا زدن بهم میگفتی که بازم بهت بدم.

خاله از تمام مراسمت فیلم گرفته بود ولی متاسفانه فیلم ها ضبط نشده بودن،اول ناراحت شدم ولی بعد گفتم عیب نداره عکس های دخترم که هست.

اینم یک سری از عکس ها ی جشن فرشته کوچولوم

گیفت مهمان ها

دخترم با کیک دندونیش

اینم آش معروف دندونی دست پخت مامان جون،که خیلی خیلی خوشمزه شده بود

بقیه عکسها در ادامه مطلب

*مبینا تا امروز 6 ماه و بیست و یک روز داره*

مبینا عزیزم به همراه سارینا جون

چیه مگه خوب می خوام همه اش رو بخورم،اشکالی داره؟!

اینم کادو هایی که فامیل زحمت کشیدن،من از همه بیشتر از هدیه خاله خوشم اومد همون شنل و کلاه صورتی،کادوی مامان جون هم قشنگ بود،در کل همه ی هدیه هات قشنگ بودن مامانی،دستشون درد نکنه.

راستی مبینا جون من و بابا هم برات یه زنجیر طلا سفید خریدیم تا با وان یکادی که دایی برای بدنیا اومدنت خریده بود بندازی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ثمین
19 دی 90 21:05
سلام! خیلی ممنون از دعوتتون! خیلی خوشحالم که من رو هم دعوت کردین. کارت ها و تزیین آش و... همه عالی بودن! ایشاله به سلامتی! زنده باشه!
مامان آترینا
20 دی 90 0:27
عزیزم جشن دندونیت مبارک برنده شدنت مبارک
آسمونی ها
22 دی 90 11:00
چه قدر همه چیز خوشگل و باسلیقه است؟! مبارک باشه مبینا جون قدر این مامان و بابای مهربون رو باید خوب بدونی ها...
الينا گلينا
26 دی 90 9:57
دندون مرواريدي مبارك مبينا جون . برنده خوشگل. جاي ما رو هم با اين آش خوشمزه خالي كنيد
مهرسان
17 مهر 92 21:25
مبارک باشه