شیطونی های مبینا گلی
امروز مبینا خانم دسته گل هایی به آب دادن وصف ناشدنی،یکیش شکوندن شیشه ی آبغوره که شرح ماجرااز این قرار هست:وقتی در یخچال روباز میکنم میری جلوی یخچال می ایستی و تمام تلاشت رو میکنی که از کشوها بالا بری،من هم طبق عادت همیشگی میگذارم چندلحظه ای جلوی یخچال بایستی،مشغول کارهام بودم که یهو صدای ترکیدن یه چیزی قلبم رو نگه داشت،برگشتم دیدم مبینا خانم شیشه ی آبغوره رو پرت کردی تو بالکن و خودت هم سرت رو تکون میدی و میگی نوچ نوچ نوچ
داشتم برات توضیح می دادم که مامانی این کار اصلا درست نبود،این جنسش از شیشه هست و نباید وسایل های شیشه ای رو پرت کرد که شیشه ی گلاب و بین زمین و آسمون دریافت کردم،از درون این شکلی شده بودم و از بیرون این شکلی
دومیش هم زنگ زدن به آتش نشانی 125 بود.از اونجایی که علاقه ی شدیدی به گوشی داری مدام گوشی من دستت هست،من هم برای اینکه گوشی رو پرت نکنی برات آهنگ گذاشتم و دادم دستت که یهو وسط آهنگ دیدم یه آقایی هی میگه الو الو بفرمایید اینجا آتش نشانی هست،شده بودم این شکلی
گرفتن شماره هایی که تو گوشی سیو هست برام عادی بود چندین بار به ملت زنگ زده بودی ولی 125!!!!تازه اون رو هم ببری رو اسپیکر
کاری که جدیدا خیلی انجاممی دی این هست که هروقت کار اشتباهی میکنی یا چیزی رو پرت میکنی سرت رو تکون می دی و میگی نوچ نوچ نوچ
هروقت هم برات غذا میارم و میگم مامانی داغه دست نزنیا،خودت با دستت باد می زنی و میگی فو فو