مبینامبینا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

عشق مامان و بابا

پیشرفت های شکوفه ی بهاری من

1391/9/12 23:14
نویسنده : مامان و بابا
645 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم مامان رو ببخش که نمیرسه بیاد و تند تند از هنرهای جدیدت بنویسه.بالاخره بعداز کلی تاخیر الان که تو 18 ماهگی هستی موفق شدم بیام و کارهایی که از 14 ماهگی تا الان یادگرفتی انجام بدی رو بنویسم.

خیلی بامزه رو انگشت های پات راه میری و وقتی که من یا بابا میایم باهات بازی های پرتحرک انجام بدیم،خیلی بادقت اول نگاه میکنی به پاها و دست هامون و بعد خیلی خوب اون روانجام میدی.

خیلی علاقه داری که غذات رو خودت بخوری منو بابا هم ازدیدن تلاشی که برای غذا خوردن میکنی کلی ذوق میکنیم،اون روز رفتیم خیابون بهار و برات قاشق آموزشی گرفتیم،بنظرم خیلی مفید بود خیلی بهتر میتونی باهاش غذا بخوری و تقریبا قاشق رو بدون ریختن به دهانت میرسونی.

وقتی بابایی یامامان از حموم میایم ،سریع دمپایی روفرشی رو برامون میاری و جلوی پامون می گذاری.

خیلی قشنگ استیکر رو رو دیوار میچسبونی و از اینکار لذت میبری.

کتاب خیلی دوست داری و خیلی قشنگ ورق میزنی و علاقه داری برات هر روز و هرساعت کتاب بخونم،البته گاهی بندرت کتاب رو پاره میکنی که صدالبته می دونم از روی کنجکاوی هست.یه روز یکی از کتاب ها رو بابایی برات میخوند به یکی دو صفحه اش که میرسیدید الکی با صدای بلندمیخندیدید،از اون روز به بعد وقتی خودت هم داری اون کتاب رو ورق می زنی تا به اون صفحه ها میرسی الکی می خندی.

بچه ام اونقدر کتاب خوند تا خوابش برد

به نمازخوندن علاقه ی شدیدی داری و تا صدای اذان یا قرآن رو میشنوی شروع میکنی به نمازخوندن،جدیدا هم وقتی نمازم تموم میشه، دست هات رو مثل من بالا میبری و لب هات رو تکون میدی و بعد دستت رو رو صورتت میکشی.تو ماه محرم هم تا صدای مرثیه و نوحه میشنیدی شروع میکردی به سینه زدن،برام جالب بود چون تا حالا سینه زنی ندیده بودی.

خاله برای عید غدیر پازل دکمه ای خریده بود وتو در عرض یک هفته یاد گرفتی که همشون رو درست سرجاشون بگذاری،تازه این پازل بالاترین level رو داشت.موقعی که تمرکز میکنی و یکی از پازل ها رو برمیداری و یه دور به همه ی جاهای خالی نگاه میکنی و بعد یهو پازل رو سرجاش میگذاری قیافه ات دیدنیه،من که تو اون موقع نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و میچلونمت.

فکر میکنم 14 ماهگی بود که تونستی 5 تا مکعب رو رو هم بچینی.

اینم عکسش،عاشق انتخاب رنگ هاتم

به رقص هم علاقه ی شدیدی داری و تا صدای آهنگ میشنوی شروع میکنی به قر دادن و چرخیدن،جالبه که با هر آهنگی خودت رو ست میکنی،مثلا با آهنگ آروم فقط دستهات رو میبری بالا و باز میکنی و سرت رو کج میکنی و شروع میکنی به چرخیدن،با آهنگ دیسکو شروع میکنی به هد زدن.

موهات رو اندازه سه سانت کوتاه کردم،با شونه کردن و شامپو کردن و گل سر زدن به موهات مشکل دارم اساسی.هی بابایی میگه موهات تو چشمت هست و بریم موهات رو کوتاه کنیم و هی من مقاومت میکنم،آخه بابایی هم راست میگه،میترسه چشمای قشنگت آسیب ببینن.

خیلی وقته،فکر میکنم از یک سالگی بود که گوشی تلفن رو درست برمیداری و میگذاری کنار گوشت قبلا چپکی میگرفتی،موقع گذاشتن هم خیلی با دقت می گذاری سرجاش.

اعضای بدنت رو خیلی خوب میشناسی:سر، گوش، چشم، بینی، دهان، دندان(برای نشون دادن دندان،دندون هات رو به هم میزنی)، زبان، دست، بازو، قلب، پا، شکم، زانو، گردن، ابرو، لپ(وقتی میگیم مبینا لپت کو؟لپات رو باد میکنی و با دوتا انگشتات بهشون اشاره میکنی)

تازه همه ی اینها رو روی عروسکت هم نشون میدید.اون روز هم از بین کارت های دید آموزن گردنر و برداشتی باذوق اومدی پیشم و هی به گردنت اشاره کردی.بااینکه من زیاد با کارتهای دید اموزت کار نکرده بودم و اولین باری بود که بهت دادم تا باهاشون بازی کنی.

عاشق بوس کردن من و بابایی هستی و بیشتر اوقات میای و لب مامان رو بوس میکنی،البته خودم بهت یاد دادم ولی بعد دیدم که چند نفری رو هم لباشون رو بوس کردی،بخاطر همین دیگه لبات رو بوس نمیکنم تا از سرت بیافته،آخه بهداشتی نیست و ممکنه مریض بشی.گاهی دستات رو دور گردنم حلقه میکنی و به زور لبام رو بوس میکنی.

راستی تا سه هم بلدی بشمری

 مهر: مه با فتحه روی میم

 نماز: نما

دایی: دا

خاله: له

شیر:شییییی

گوجه:جیجه

جدیدا هم به آب میگی با و هر چی بهت میگم مبینا بگو آب تو میگی با و دوباره با کشش بیشتر بهت میگم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآب تو میگی بااااااااااااااااااا

*دخترم تا امروز 17 ماه و 18 روز داره*

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)