خدایا سپاس
چندروزی هست که تو اتاق مبینا زلزله نیومده همه ی اسباب بازی ها سرجاشون هستن و کتاب ها انتظار دستهای کوچولوی مبینار و میکشن.همونطورکه مامان دلش برای شیطنت و جمع و جور کردن اتاق دخترش تنگ شده اسباب بازی ها هم دلشون برای مبینا تنگ شده.
خدایا ممنونم به خاطر تلنگری که بهم زدی،از چندین ماه قبل تمام دقدقه من شده بود غذا خوردن دخترم، از صبح تا شب تو آشپزخونه بودم و چون دخترکم میوه هم نمیخوره مجبوربودم تمام میان وعده ها رو غذا درست کنم و منتظر اینکه دخترم یه ناخنکی به غذاش بزنه و منتظر چند گرم اضافه وزن.حالا با مریضی ویروسی که گرفت فقط از خدا میخوام که حداقل دخترم آب بخوره.
اومدم به خدا گله کنم که آخه چرا چرا دخترم باید تو این شرایط این مریضی رو بگیره و به جای گرم،کیلویی وزنش کم بشه،که یهو به خودم اومدم، به این فکر کردم اون زمان که من دقدقه وزن و قد دخترکم رو داشتم حتما مادری روی این کره زمین بوده و هست که از خدا میخواد که کودکش فقط زنده بمونه و دغدغه ای فراتر از خوردن آب و غذا و وزن و قد کودکش رو داره.یه زمانی دقدقه ام خوردن غذا و کنترل قد وزن بود و الان دقدقه ام این هست که دخترم حداقل آب بخوره که نخواد بخاطر بی آبی بره زیر سرم و بستری بشه.
پس خدایا سپاس که دقدقه ام فقط اینه
سپاس سپاس سپاس
بخاطر درسی که بهم دادی
من و ببخش اگر ناخواسته ناشکری کردم
برای دخترم دعا کنید
پی نوشت:با دعاهای شما دوستان خوبم مبینا سلامتیش رو بدست آورد فقط کمی ضعیف شده که ایشالا جبران میکنیم