اولین باری که سوار روروئک شدی
امروز برای اولین بار گذاشتمت تو روروئکت،خیلی با تعجب به اسباب بازیهای جلوش نگاه کردی و یهو شروع کردی به خوردنشون، میخواستی شناسایی کنی ببینی چی هستن، سایز روروئک رو تو کوتاهترین حالت تنظیم کردم،تابتونی با نوک پاهات حرکت کنی،ولی خیلی زیاد توش نشستی و خیلی زود خسته شدی.فکر کنم یکم دیگه که بزرگ بشی و پاهات راحتتر به زمین برسن بیشتر دوست داشته باشی توش بشینی و مامانی هم باخیال راحتتر می تون به کارها برسه
فدای دخترم بشم که ازهمون اول بدنیا اومدنش تو حموم خیلی آروم بود،راستی مامان بهت گفته بود که از بیست و یک روزگیت خودم می برمت حموم
اینجا هم دخترم رفته حموم
چرت بعد از حموم
فرشته ی مامان هروقت می خوابی مامان به جای اینکه به کارهاش برسه هی میشینه و نگاهت میکنه،آخه هر چی نگاهت میکنم از دیدنت سیر نمیشم،گاهی اونقدر تو خواب بوست می کنم که بیدار میشی و یه نیم نگاه و یه لبخند به مامان می زنی و دوباره میخوابی