زیر کاناپه چیکار می کنی
امشب کلی از دستت خندیدیم قضیه ازاین قرار بود که:بابایی پشت کامپیوترش بود و مشغول کاراش و من هم تو آشپزخونه داشتم مرغ می شستم و اصلا نمی شد بیام و بهت سر بزنم، ولی تندتند بابایی می اومد و بهت سرمی زد، یهو به دلم افتاد که بابایی رو صدا بزنم که بیاد بهت سربزنه وقتی بابایی اومد دیدم بلند بلند میخنده و هی بهم میگه بیا ببینش بلا خانم رو، من که دستام بند بود از بالای اپن سرک کشیدم دیدم که تا گردن رفتی زیر کاناپه و فقط کله ات بیرون مونده. خیلی سرعت عملت رفته بالا مامانی،آخه چنددقیقه ای نشد که بابایی از پیشت رفت، چطوری تو این مدت کم اینقدر خودت و سر داده بودی زیر کاناپه،الهی بگردم برای دختر نازنینم. فکرکنم کم کم باید کار و بارو تعطیل کنم و د...
نویسنده :
مامان و بابا
1:35